چند وقت پیش در روز برکناری حجتالاسلام شهاب مرادی از مسئولیت ریاست سازمان فرهنگی و هنری شهرداری یادداشتی رو در مورد ایشون نوشتم که به لطف اعتقاد ایشون به منتقد و با دستور مستقیمشون از روی خبرگزاری حذف شد.
برای اینکه نگید من آدم بیانصافی هستم این مطلب که لینکش رو گذاشتم هم در مورد ایشون نوشتم.
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/750571
متن این یادداشت رو اینجا میذارم؛ خودتون قضاوت کنید:
امروز شنبه ۲۲ فروردین ۹۴ خبر برکناری حجتالاسلام شهاب مرادی، شیخ محبوب و مقبول مردمی، از جایگاه ریاست سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران و آمدن محمود صلاحی به جای او منتشر شد. خبری که واکنشهای مختلفی به همراه داشت. حتی برخی به سراغ صفحه اینستاگرام شهاب مرادی رفته و از وی صحت این خبر را جویا شدند.
سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران در مدت ریاست حجتالاسلام شهاب مرادی فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرد. در این بین بسیاری میگویند که حاشیههای این سازمان همواره بر اصل کارهای آن غلبه داشته است.
آنها معتقدند ظرفیتهای فراوانی که در زمینه بودجه و لجستیک میدانی در اختیار این سازمان بود، میتوانست مانند آنچه در اختیار معاونت فرهنگی و هنری شهرداری تهران است در اختیار مردم قرار گیرد و مردمی به خدمت گرفته شود. اما این ظرفیت به شدت متمرکز شد و همین تمرکزگرایی موجب شد که آنطور که باید سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران نمود نداشته باشد. آنها معتقد بودند اگر چه شهاب مرادی آغازی طوفانی داشت و بزرگداشت سراسری و متحد فرهنگسراها در تکریم از مادران شهدا با عنوان «مادران چشم به راه» با استقبال فوق العاده مردم مواجه شد، اما او نتوانست آنطور که باید این موقعیت را حفظ کند و از ظرفیت گسترده و نهفتهی درون فرهنگسراها بهره ببرد.
تصور عمومی برای دورهای این شده بود که شهاب مرادی این را درک کرده است که اگر مسألهای قرار است به یک مشارکت عمومی و فرهنگ اثرگذار اجتماعی تبدیل شود، باید با قدرتی متحد و گسترده و هماهنگ پیش برود. باید تمامی اذهان و افکار را در آن واحد متوجه یک مسأله فراگیر کرد تا همه مسائل زیر موج رسانهای قدرتمند آن ماجرا تغییر یابد. اما خیلی زود این برآورد رنگ باخت. نه به دلیل اینکه این شیوه اثرگذاری خود را از دست داده باشد، بلکه تنها به این دلیل که شهاب مرادی دیگر به این شیوه عمل نکرد.
شاید اگر شهاب مرادی به سراغ ظرفیت مجموعههای خودجوش که در عرصه فرهنگ فعال هستند میرفت و کار فرهنگ را همچنان مردمی و با حمایت از فعالیتهای گروههای دغدغهدار پیش میبرد، به نتایج بهتری میرسید و به عنوان یک مدیر فرهنگی اثرگذار نامش به یادگار میماند. گروههای خودجوش فرهنگی که مقام معظم رهبری بارها بر حمایت از آنان تأکید کرده بودند، در زیر سایه گروههای متول و در میانه خاک خوردن سالنهای نمایش و امکانات فرهنگسراها به این طرف و آن طرف میزدند تا شاید قدری امکانات دستمایه، قوت و حامی دغدغه آنان شود. کارشناسان بر این باورند که فرهنگ هم تنها با مردمی شدن به نتایج خوب و مطلوب میرسد و مردمی شدن فرهنگ یعنی همین حمایتهای ریز به ریز از حرکتهای مردمی و به راه انداختن ظرفیتها. عمده مشکل و معضل این گروهها درگیری با مسائل و مشکلاتی بود که وزنی پیش پا افتاده برای سازمانی بزرگ و قدرتمند همچون سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران داشته است. شاید علت این نادیده انگاشتن گروههی مردمی به این دلیل بود که «تمرکززدایی» این سازمان حتی در دوره شهاب مرادی هم شکسته نشد و او هم نتوانست آنطور که باید اثرگذار باشد.
طبق گفته کارشناسان، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران به عنوان یک مجموعه عملیاتی با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که عموماً نقش سیاستگذار و نظارتی دارد، متفاوت است. این سازمان میتواند به جای رقیب شدن برای حرکتهای مردمی از تجهیزات و امکانات لجستیکی خود به آنان بدهد و برای پیشبرد اهداف جبهه فرهنگی انقلاب به تقویت ظرفیت نیروی مردمی بپردازد. سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران با وجود فرهنگسراها و دیگر اماکن فرهنگی که در اختیار دارد میتواند با مردم به شکل مستقیم ارتباط بگیرد و به تبلیغ، ترویج و توزیع عادلانه امکانات و محصولات فرهنگی در بین جامعه کمک کند. روندی که تأثیر مستقیمی بر عرصه مصرف محصول فرهنگی اعم از تئاتر، سینما، کتاب و ... دارد. اتفاقی که در دوره شهاب مرادی موفقیت چندانی نداشت.
شهاب مرادی با اجرای برنامه فانتزی رهاسازی پرندگان با عنوان «مهربانی با پرندگان» که با پولهای جمع شده توسط مردم اجرا شده بود، یا برنامه آجیل بدرقه برای کاروان زائران اربعین حسینی که حس و همدلی خوبی میان مردم ایجاد کرد، نشان داد که توان ایجاد یک بسیج عمومی در راهاندازی مردمی حرکتهای فرهنگی را دارد. او یک شیخ مردمی با همه ویژگیهای مطلوب به نظر میرسید اما برخی بر این باورند که در دوره مدیریت او سیستم بستهای که اجازه مشورت و انتقاد در آن وجود نداشت، باعث شد که لطماتی به عملکرد او وارد کند. سیستمی که حتی نقدهای رسانهای و البته دلسوزانه را تاب نیاورد و آنها را با تلفنهای پشت پرده به خبری غیرقابل انتشار در صفحه برخی از این رسانهها تبدیل کرد.
بسیاری دیگر گلایههایی جدیتر هم دارند. برخی از آنها معتقدند که شاید تصمیمگیریهای فردمحور و نظرات شخصی منجر به این شد که برخی از سیاستها و بخشی از عملکرد آقای مرادی رنگ جامعنگری خود را از دست بدهد. شیخ محبوب برنامههای رسالت بوذری که در ماجرای تکریم بانو خدیجه کبری(س) شاهکار کرد و سنگ تمام گذاشت، «شبی در کهکشانها» را مجدداً به میان مردم آورد. استقبال بیش از ۱۰۳ هزار نفر از یک نمایش ترکیبی خبر خارقالعاده رسانهها بود. اما این نقطه اوج در کارنامه چند ماهه شهاب مرادی با تعطیل شدن به یکباره «شبی در کهکشانها» به یک شوک رسانهای تبدیل شد. نمایش پرطرفدار مردم، با بیش از ۱۳۰ هزار نفر مخاطب در صف انتظار، دیگر اجرا نشد. وعده مدیران سازمان برای اجرای مجدد این نمایش در ماه بعد هم محقق نشد و مزه تلخ این اتفاق در کام مخاطبان همچنان باقی ماند.
در کنار تمامی این گمانهها و نظردادنها، عدهای معتقدند که شهاب مرادی قربانی تیمی از مدیران سابق شد که از همان ابتدا چشم دیدن او را نداشتند و به نظر میرسد این بخش مهمی از ماجراست که فعلاً باید مسکوت باقی بماند.