اتفاقات این چند روز گذشته باعث شد این مطلب رو تکمیل و منتشر کنم
یه ذره لحن بنده تغییر کرده تو این مطلب، پیشاپیش از همه مخاطبین عذر میخوام
توصیه میکنم با اینکه طولانیه بخونید و نظرتون رو بگید؛ ممنون
اتفاقات این چند روز گذشته باعث شد این مطلب رو تکمیل و منتشر کنم
یه ذره لحن بنده تغییر کرده تو این مطلب، پیشاپیش از همه مخاطبین عذر میخوام
توصیه میکنم با اینکه طولانیه بخونید و نظرتون رو بگید؛ ممنون
آقای «م.ر» در گوشه رینگ دانشگاه + عکس
پرتونیوز: م.ر مفتخر به دریافت 19.5 از اساتید شد.
به گزارش خبرنگار «پرتو نیوز»؛ براساس خبرهای رسیده از طرف آقای "م.ر" در سیستمهایی مانند چت یا پیامک مطلع شدیم که قرار است روز چهارشنبه ساعت هشت صبح نامبرده اقدام به ارائه پایاننامه ثقیل الفهم خودش بپردازد تا خدایناکرده از شر ارشد خلاص شود. اما هنوز به پاسی از شب نرسیده بودیم که خبر را تکذیب کردند و ساعت آن را 9 اعلام کردند. (پرتونیوز تمام حقوق خود در زمینه احقاق حق نداشتهاش را محفوظ میداند)
در ادامه قصد داریم گزارشی از این مراسم را با جزئیات به محضر پرتوافکنتان برسانیم.
به محض رسیدن به آن دانشکدهای که خدا هم آن را زده است با چهرهی در هم رفته آقای "رئیس" برخورد کردیم که سردرگم به دنبال کلاس 1 گشته بود اما آن را نیافته بود و قصد داشت آن دانشکده را به مقصد امتحان خودش ترک کند اما زیر بغلش را گرفتیم و گفتیم که کجا در میری آقا!!! (ببخشــــــید)
با راهنمایی یکی از اقوام آقای "م.ر" به سمت کلاس شتابان شدیم که ناگاه با دربی مقفول مواجه گشتیم که روی آن کاغذ ذیل نقش بسته بود.
به آرامی وارد کلاس شده و به گوشهای خزیدیم. اما امان از بی اطلاعی تا نشستیم چند کلمهای را شنیدیم که اصلا مفهوم نبود .... EG ؟؟؟ elp ؟؟؟ و غیره به این دلیل مجبور شدیم عینکمان را از جاعینکیاش بیرون بکشیم و به چشم بزنیم شاید که اثر کند و قدری به علممان افزوده شود. و لازم است بگوییم که شد چرا که توانستیم موارد داخل تخته را بخوانیم و اینگونه به علممان افزوده شد.
همچنان درگیر علوم جدیدی که بدست میآوردیم بودیم که ناگهان پیامکی ما را به خود آورد که : "من هنوز خیلی نخوندم. چند بار کتاب رو گاز زدی؟؟" و اینگونه بود که جزوهمان را از کیف خارج کرده و به مطالعه دوباره امتحانمان مشغول شدیم اما تا خواستیم شروع کنیم که بخوانیم شاهد شروع درگیری بین اساتید و شاگرد شدیم.
استاد مورد نظر نه گذاشت نه برداشت گفت: "شما آمدهای اینجا دفاع کنی نه حمله" و آقای م.ر را به گوشه رینگ کشید و ضربات متمادیاش را پشت سر هم وارد میکرد اما فرد مورد نظر همچون هرکول از نوع لاغرش پاسخشان را آنچنان جانانه میداد بطوری که استادان خسته میشدند و هی یار عوض میکردند تا اینکه قدری دست به دامن حضار هم شدند.
اما نقطه اوج داستان به زمانی برمیگردد که یکی از این مهاجمین احساس کرد خیلی زرنگ است و میتواند ضربهای سهمگین وارد کند اما نقطهی اشتباهی را هدف گرفت و ندید که عدد مورد نظر در نمودار ثبت شده (ما بدون عینک هم آن را دیدیم) ...... و اینجا بود که م.ر در مقابل ضربتی آنچنان سهمگین بر پیکر آن استاد فقید وارد کرد که استاد دیگر برجای خود نشست ..... و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
استادان آنچنان خشمگین شده بودند که برای رفع شکستشان و تنبیه مهاجمی که قرار بود مدافع باشد حضار را بیرون کردند و دستهجمعی فرد مورد نظر را دوره کردند... در حالی که تصویری از داخل کلاس در دسترس ما نیست اما احتمالا وسایل فلک و شکنجه در کیف و جیبهای اساتید موجود بوده است ....
زمان همچنان میگذشت و ما بیرون آن کلاس مورد نظر سرگرم درسهای خود شده بودیم که لحظهای درب باز شد و چهرهای خندان پدیدار گشت اما با وجود آن همه گرد و خاکی که از حرکت اسبان جنگی پدیدار شده بود چهرهاش را نشناختیم و گفتیم این دندانهای سفید متعلق به یکی از آن مهاجمین ظالم است و لحظهای تصور کردیم که او به دیار باقی شتافت... اما .... "آن مرد آمد" ......... "آن مرد با باری بر دست آمد" .... "آن مرد با سبدی از میوه آمد" و گفت: "محمد این رو بگیر کمک کن پخش بشه" ..... :| :| :|
و این چنین بود که به ضیافت دعوت شدیم ....
استادان پس از شکست تازهای که متحمل شده بودند او را نیز از کلاس بیرون کردند و مشغول به تعیین امتیاز برای آن مرحله بازی شدند
و او در حلقه دوستان قرار گرفت ...
و از هر دری سخن گفت تا فشار روانی جنگ را بر خود سهل کند و ما نیز میگفتیم که ناگهان برگشت گفت: "ایشون عمومهها" و در آنجا فهمیدیم دوست مورد نظرمان با تمام اهل خانواده به میدان کارزار آمده و این چنین با قدرت نیز از پیروزی سخن میگوید.
درب باز شد و برروی آن کرسیها دوباره لم داده و دوربین خود را خارج کردیم.
استادان که دیگر رمقی نداشتند سرگرم خوراکیها بودند یکی از ایشان همچون داوران کشتی دست مدافع پیروز را بالا برد و وی را منتخب اعلام کرد و به وی نشان "19.5" اهدا کرد.
در این لحظه پدر که پسر را پیروز یافته بود از اساتید شکست خورده برای زحمات شش سالهشان قدردانی کرد و این چنین نمایاند که از پسر راضی بود.
نگارنده که دیگر خود را تنها میدید آخرین غنیمت خودش را که همان رانی پرتقالی بود که از دست اقوام م.ر گرفته بود را در دست گرفت ؛ با خندهای از آن جنگجو خداحافظی کرد و همراه با خوردن آن غنیمت گران در این گرانی، همچون لوک خوش شانس در غروب آفتاب به سمت امتحان خود روان شد.
انتهای پیام/
جدی نوشت:
م.ر ؛ انشاءالله که همیشه موفقباشی. پدر و مادرت راضی بودن از این نعمت بالاتر فکر نکنم وجود داشته باشه.
م.ر ؛ انشاءالله شهید میشی و شفیع ما ... :(
"حضرت ماه": در هرکجا که هستید آنجا را مرکز دنیا بدانید. ---- لحظهای به علمی که یاد گرفته بودی غبطه خوردم و به خودم گفتم آخه اینم علمه که تو یاد گرفتی آقای مدیر ..... اما جمله آقا قلبم رو نگه داشت.
آخه چرا علوم انسانی باید انقدر غریب باشه ..... مشکل من و امثال منه و گرنه که یاد گرفتن چهار تا فرمول و مثل ماشین برگرداندن اونا کار خاصی نیست یادمون رفته که لازمه علم بسازیم نه علم بخوریم
سلام یه ایده کوچولو زد به ذهنمون گفتیم نذاریم خراب بشه و بسوزه ...
امیدوارم به دور از این حواشی که در این عکس مشاهده میکنیم به اهدافمون فکر کنیم
و به قولی:
"دانشجو یعنی تلاش، امید، آینده، صبر، یعنی تو، یعنی من، یعنی تمام اونایی که رفتن تا ما بمونیم"
موفق باشید
دوستان دانشجوی من حتما این نکات کوتاه رو مدنظر بگیرید (کـــــــلیک کــــــنید)
به نام خدا
این چند روز گذشته پر بود از اتفاقات مختلفی که برای هر وبلاگ نویسی ایجاد هزاران سوژه برای نوشتن میکرد شاید برای شما سوال باشه که چرا این چند وقت بعد از سفر کربلا اصلا نیومدم بنویسیم و فقط یه پست تو موضوع این سفر گذاشتم .... (البته برای بعضی عادی هستش این نوع رفتار من)
جواب دادن به این سوال برای خودم هم سخته چطور بگم مریض بودم مریض روحی نه جسمی یه حسی داشتم که خودمم نمیدونستم چی بود تازه دیشب فهمیدم که این سردرگمی چند روزه همش ریشه در دلتنگی کربلا داره واقعا دلتنگ بودم اما خودم نمیدونستم که همچنین حسی دارم تا اینکه دیشب یه لینک توجهام رو جلب کرد موضوع اون لینک ضریح جدید حرم امام حسین (ع) بود که میگفت به زودی مراحل پایانی ساختش تموم میشه و برای نصب به کربلا ارسال میشه یه لحظه فقط تصور کردم روبروی این ضریح جدید ایستادم و دارم با امام حسین حرف میزنم رفتم عکسهای این ضریح جدید رو درآوردم و تماشا کردم جدا راست میگم درد ناپیدایی که داشتم درمان شد.... البته امیدوارم درمان شده باشه چون تو این چند وقت خیلی از رفقا رو هم با این موضوع اذیت کردم.
دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند/ دیوانه ی تو است که عاقل نمی شود
چند موضوع رو فقط میخوام بهش اشاره کنم و برم چون فکر میکنم وقت اشاره دقیق به این موضوعات گذشته شاید کسی بیاید و یکی از موضوعات را درست و مناسب پرورش بده و تو فضای اینترنت منتشر کنه – خوبی این نوشته این دفعه اینه که دوستان هر بخشش رو که دوست داشتن بخونن وحتما یکی از بخشها میتونه براشون جذاب باشه چون احساس میکنم هر نوع سلیقهای رو توی این متن پوشش دادم
یک)
این هفته سالگرد شهادت شهید رضایینژاد بود جدای صحبت کردن از کرامت شهدا و خانواده اونها و مسائل دیگهای مثل رفتارهای آرمیتا خانم و تعاملش با رهبر انقلاب که این چند روزه خیلی توی رسانههای مجازی دربارش صحبت شده (رسانههای مجازی شامل وبلاگها و شبکههای اجتماعی نیز میشود) میخوام به یه مسئله حاشیهای اشاره کنم.
در مراسم سالگرد این شهید که در مسجد سازمان انرژی اتمی برگزار شد افراد مختلفی نیز حضور داشتند دو نفر از این افراد حاضر آقایان مشایی و جوانفکر بودند البته مورد توجه شما میباشد که این افراد فقط دونفر از بین آن همه مهمان حاضر در این برنامه بودند اما چرا برخی رسانهها که نمیخوام بگم اسمشون خبرگزاری مهر هستش در بخش گزارشهای خودشون بخشهای مهمی رو به حضور این دو عنصر جریان انحرافی اختصاص میدن این رسانه که متعلق به سازمان تبلیغات میباشد از رسانههایی میباشد که نزدیک به آقای قالیباف بوده و این ارتباط و این حرکات این رسانه حامی آقای قالیباف زنگ خطر بسیار بزرگی برای ما باید باشد که برادران، خواهران لطفا توجه کنید و به تحرکات این عناصری که از همین الان دارن برای انتخابات آینده تلاش میکنن خوب دقت کنید که موقعی خدای نکرده در انتخاب خودتان تحتتاثیر جو قرار نگیرید.
آخه بعضی رحیم مشایی رو محبوب ترین چهره سیاسی میدونن نکنه دوباره فردا ادعای اکثریت بودن داشته باشن....
لینکهای مرتبط
عکسهای مراسم سالگرد شهادت داریوش رضایی نژاد از نگاه دوربین مهر
عکسهای مراسم سالگرد شهادت داریوش رضایی نژاد از نگاه دوربین فارس
رحیم مشایی محبوبترین چهره سیاسی تهران !!!!
دو)
در مورد مردم روهینگیا سرزمینی که در آن انسانهایی زندگی میکنند که فقط به جرم مسلمان بودن در حال قتل عام شدن میباشند چیزی برای گفتن ندارم...
فقط
اللهم عجل لولیک الفرج .... العجل العجل العجل
لینک های مرتبط:
سایتی برای مستضعفین میانمار (iran4myanmar)
(این سایت بالایی یک پایگاه جامع و اختصاصی درباره میانمار میباشد)
فیلم سوزانده شدن مسلمانان روهینگیا
بیانیه انجمن اسلامی دانشگاه شاهد درباره قتل عامهای میانمار
سه)
اول ماه مبارک امسال خانم اوباما ... آخ نه خانمش رو نمیگم خود آقای اوباما اومده به مسلمونا برای ماه شروع ماه رمضون تبریک گفته واقعا از این لطف قاتل بزرگ مسلمین عراق، بحرین، لبنان، فلسطین، افغانستان، پاکستان، ایران، بوسنی و هرزگووین، عربستان، مصر، یمن، تونس، لیبی، چین، میانمار، سوریه، آلمان، نروژ، بلژیک و ... مشعوف گشتیم!!!!
این یارو تو جملاتی در مورد انقلاب های منطقه میگه: (سعی دارن انقلاب ها را به نام خودشون بکنن)
This year, Ramadan holds special meaning for those citizens in the Middle East and North Africa who are courageously achieving democracy and self-determination and for those who are still struggling to achieve their universal rights
همچنین درباره برگزاری مهمانی افطاری داخل کاخ سفید میگه:
I look forward to again hosting an iftar dinner here at the White House
یاد خاطره تبریک به مناسبت سال نو و "عید شما مبارک" گفتن این آقا و بعدش امضا کردن دوباره تحریم ها افتادم و همینطور یاد صحبتهای کلینتون افتادم که به دانشجوهای ایرانی میگفت که بیاید داخل کشور آمریکا و در اینجا درس بخونید ///خداییش چقدر اینا مارمولکن و چقدر خودشون رو تو دنیا مظلوم نشون میدن. آخــــــــــی دلم براشون کباب شد.
گزارش سایت Politico از تبریک گفتن اوباما به مسلمان برای رمضان
چهار)
انقدر خوشحال شدم که آقای فرزاد جمشیدی سحر روز اول ماه رمضون رو با این جمله حرف هاش رو تموم کرد که خطاب به فوتبالیستهایی که این قراردادهای هنگفت رو بستن حدودا توی همچین جملاتی گفت: شمایی که قراردادهای میلیاردی میبندی تو قهرمان نیستی قهرمان اونی هستش که جونش رو سر مملکت و اسلام فدا کرده و اون بخش تموم میشه و بخش آخر که مربوط به شهدا هستش رو میشه.... خیلی بده که یه همچین برنامههایی توی صدا و سیما ما خیلی کمه ....
پنج)
کربلا بودم که یکی از دوستان گوشیش رو آورد و یه صفحهای از snn رو بهم نشون داد واقعا اعصابم ریخت بهم رسانه "بسیج دانشجویی"، رسانه "جمهوری اسلامی ایران"، رسانه به اصطلاح "حامی انقلاب" چه کارا که نمیکنه واقعا براش تاسف خوردم تمام این کلمات برای خودشون بسیار حرمت دارن. حفظ حرمت نام "بسیج" خیلی سخته
چرا باید یه همچین رسانهای که اینمه اسم پشتش سواره بیاد حجاب رو امری منافقانه معرفی کنه و استفاده از چادر رو باعث گسترش نفاق معرفی کنه؟
یه سری لفظها در شان این رسانه هستش که به کار برده بشه ولی دیدم در شان خودم و مخاطبین وبلاگم نیست
لینک های مرتبط
جوابیه های دانشجویان 1 (وبلاگ بی نام تا اطلاع ثانوی)
جوابیه های دانشجویان 2 (وبلاگ صهبای نسیم)
جوابیه های دانشجویان 3 (وبلاگ پرواز)
جوابیه های دانشجویان 4 (وبلاگ خاکستری نوشت)
جوابیه های دانشجویان 5 (وبلاگ کبیسه خدا)
شش)
یه وبلاگ دانشجویی راه افتاده به نام " خیزش دانشجویی محاکمه جاسبی" اگه هنوز اسمتون رو ثبت نکردید حتما این کار رو به سرعت انجام بدید که داره دیر میشه
هفت) دیگه یه سری دیگه از مطالب بمونه برای بعد چون که اونا هنوز از وقتشون نگذشته و میشه روشون خیلی قشنگ کار کرد مثل ... ، ... و ...