بلاگ شخصی محمدحسین پرتویان

بلاگ شخصی محمدحسین پرتویان

اسفند شد قرار و آرامت نیست
غیر از کفن برف به اندامت نیست
ای سال! خوشی که مثل ما آدم‌ها
دلشوره مرگ نابهنگامت نیست

توصیه می‌کنم ببینید
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر» ثبت شده است

۲۰
مهر

سفر رهبر معظم انقلاب به استان خراسان شمالی بهانه ای شد که بریم یه سری اطلاعات در مورد سفرهای قبلی رهبر انقلاب جمع آوری کنیم و وقتی که این اطلاعات مرتب شد این مورد پیش اومد که حتما این اطلاعات به شکل ساده و زیبایی در اختیار مردم قرار بگیره چرا که برخی سعی دارن این سفر را با خبرهای دیگه تحت تاثیر قرار بدن.

۲۷
اسفند
عجب دنیاییه لازمه از یه موضوع ناراحت باشی بعدش یه چیز ناراحت کننده هم ببینی که دیگه هیچی بدور از چشم بقیه اون موضوع کوچولو انقدر برات بزرگ میشه که میزنی زیر گریه (تازه جالب اینه که نمیزاری کسی بفهمه ناراحتی) 

.

.

اینا که گفتم حال همین چند ساعت قبل از نوشتن بعد ساعت 3 صبحی همین پست هستش، چند ساعت پیش اینجوری بودم چون یکی دوتا کاری که دوست داشتم انجام بشه بهش نرسیدم ..... انقدر حرصم گرفت که نگو.....

تو همین حال بودم که این عکس رو دیدم

بعدش همین شد که شروع کردم به خندیدن به مشکلاتی که به نظر من مشکله و باز هم خندیدم؛ جدی میگم فکر نکنید اینا که گفتم شوخی هستشا. (گریه میکنیم و میخندیم )

سری زدم به کتاب "دادخواست" از توش یه شعر مرتبت با عکس پیدا کردم و خوندم تا دلم آروم بشه .....

گاری سیب فروشِ سر میدان افتاد / مرد از جاذبه در بهت خیابان افتاد

سیبها ریخت که از مرد نماند چیزی / جوی پر‌شد که دو سر عایله در آن افتاد

بعد از آن کوچه ندیدش، به گمانم آن مرد / یک دو ماهی به همین جرم به زندان افتاد

یا نه مثل همه مردم شیدا شاید / گذرش بر حرم «شاه شهیدان» افتاد

گره مشکل او دست خدا باز نشد / کاری او باز به یک مشت مسلمان افتاد

او که عاشق‌تر از آن بود که دانا باشد / سر و کارش به همین مردم نادان افتاد

غم نان، کاش بدانی غم نان یعنی چه / یعنی آدم به تب گندم از ایمان افتاد

آدم آن روز که دستش به دهانش نرسید / از دست خدا دست کشید و پی شیطان افتاد

و شب بعد زمین مرده او را بلعید ... / جسدش در حرم «شاه شهیدان» افتاد

گله آرام، میان شب عریان خوابید / زخم چون گرگ به جان نی چوپان افتاد

لا لا لا برگ گلم! شاخه بیدم، لا لا / یوسفم دست کدوم گرگ بیابان افتاد؟

برف چون حوله‌ای آرام و سبکبال و سپید / گرم روی تن عریان زمستان افتاد

برف بارید که از مرد نماند چیزی / شاعری باز پی قافیه نان افتاد 

(((محمدحسین بهرامیان)))





ولی تهش انگار این نماز صبحه که میتونه من رو بلند کنه و آروم کنه و به انتظار اذان میشینیم و بعدش هم که داریم میریم پابوس امام رضا ....... چقدر خوشحالم که لحظه تحویل سال مشهد رو دارم درک میکنم تا به حال تو عمرم این توفیق رو نداشتم و آخر اینکه این چند روزه بچه ها زیاد گفتن التماس دعا ولی میدونم که دعاهای اونا رو خدا بیشتر گوش میده پس لطفا "شما بیشتر"...... یاعلی

 

۱۸
اسفند
دلم خیلی گرفته ......... پشت دستگاه بودم که یکی از کتابای شعری که بالای سرم تو کمد بود رو ورداشتم اولی کتابی بود از استاد دوران دبیرستانم گرفته بودم ........ کتاب خودش بود شعرای خیلی قشنگی داره ........... واقعا این درسته که میگن شعر حس هفتم آدمه ......... همین شعر خوندن این چند دقیقه بود که دلم رو هوایی امام رضا کرد .... سرچ کردم "شعری برای امام رضا" ....... این شعر اومد .......
ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم 
مهمان تو و سفره احسان تو بودم
یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم
ای کاش فقط بی‏سر و سامان تو بودم
تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد 
زآن روز چو آهوی بیابان تو بودم
طوفان عجیبی است غم عاشقی تو 
چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم
ای گنبد تو عشق ، من خسته دل ای کاش  
چون کفتر پر بسته ایوان تو بودم
یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست   
ای کاش ز  زوار خراسان تو بودم
***مهدی صفی یاری***
 .... خیلی دلم واسش تنگ شده ........... خدا کنه قسمت بشه دوباره همین عیدی فرصتی بشه که دوباره بریم ........... خداکنه ...........